امید زندگیم
امید زندگیم :
من از سکوت متنفرم و گریزان ....؟!
سالهاست که سکوت کرده ام !!!
سالهاست که باخته ام !!!
اینک ترس از ادامه راه است که فریاد مرا بلند کرده ...
من پیوسته به گذشته برمی گردم و از خود بارها و بارها می پرسم کجای راه را اشتباه آمده ام
دلم خیلی گرفته ...
دلم گرفته از این هم دورویی و نیرنگ ...
دلم گرفته از مردمان بیهوده گو ...
از آنان که خدا را پشت تکه ای ابر سیاه پنهان می کنند و خود را قدیس وار خالص می نمایانند ...
چرا سادگیها همیشه به باختن ختم می شود؟
چرا قلب ساده من مجبور است بسازد و ویران نکند اما ساخته هایش را همیشه ویران کردند با نیرنگ و فریب ؟
چرا بالهایم را ندیدند و شکستند و رفتند ؟
چرا مسیر درست را نشانم ندادند ؟
چرا ...؟چــــرا ...؟ چـــــــرا ...؟ چــــــــــــرا ...؟
اکنون فریاد بر می آورم
بدان که پرواز را از همین سکوی کوچک هم می توان آغاز کرد
پس بیا و با من هم پرواز شو
آسمان هنوز آبیست
پس بالهایت را باز کن و بیا
نترس از سقوط
من با تو می مانم تا آخر راه
پس
بیا ...بیــــا ...بیـــــــا ... بیـــــــــا ... بیــــــــــــا ...
نظرات شما عزیزان:
یا ...نگویم و بدانـی..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جای جهان جا داری ...!
جایـی که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسد.:
خیلی غافلگیر شدم
اگه برای منه دوست ندارم این جوری کنی...
قسمت نشد ..خودت دیدی....علی خیلی ناراحت شدم اون روز گفتی بیا وبلاگم باز نشد اما امروز به هر طریقی باز کردم و غافلگیر شدم
مرسی از بابت این نوشته های عالیت
برچسبـهـ ـا : عشقم فرزانه